آب
ای بسته بر زیارت قدّ تو قامت، آب
شرمند ه مروت تو تا قیامت، آب
در ظهر عشق عکس تو لغزید در فرات
شد چشمه حماسه ز جوش شهامت آب
دستت به موج داغ، حباب طلب گذاشت
اوج گذشت دید و کمال کرامت آب
بر دفتر زلالی شط خط «لا» نوشت
لعلی که خورده بود ز جام امامت آب
لبتر نکردی از ادب ای روح تشنگی!
آموخت درس عاشقی و استقامت آب
ترجیع درد را ز گریزی که از تو داشت
سر میزند هنوز به سنگ ندامت آب
از نقش سجده کرد ٴه نخل بلند تو
آیینه ای ست خفته در آه ملامت آب
سوگ تو را ز صخره چکد قطره قطره رود
زین بیشتر سزاست به اشک غرامت آب
زینب، حسین را به گل سرخ خون شناخت
بر تربت تو بود نشان و علامت آب
با یک هزار اسم تو را کی توان ستود
در تنگنای لفظ که دارد ز مامت آب
از جوهر شفاعت سعی ات بعید نیست
گر بگذرد ز آتش دوزخ سلامت آب
میخوانمت به نام ابوالفضل و شوق را
در دیدگان منتظرم بسته قامت آب
آمد به آستان تو گریان و عذر خواه
با عزم پای بوسی و قصد اقامت آب