امروز با بیدل - نزارقبانی

  • 1403/10/10
  • 19

---------محسن رضوانی-----------

اشاره

ستونی که پیش روی شماست بنا دارد اختصاصاً به شعر ولائی و اهل بیتی در حوزه ای غیر از زبان فارسی بپردازد. به تعبیر روشن تر، این ستون قرار است به شکل منظم، اشعار درخشان ولائی و شاعران موفق را در قلمرو دیگر زبان ها معرفی کند.پارسایان ناپارسی را. برای شاعران فارسی زبان اهل بیت، آشنایی با تجربیات شاعران اقوام مختلف ضروری ست. توجه به مضمون سازی آنها، نحوه ی نگاه آنها به وقایع و معانی، تصویرسازی ها و استعارات متداول در میان آنها و ... به شاعر آئینی ایرانی کمک می کند تا به اعتلا و غنای شعرش بیفزاید. این ستون، تلاشی ست در همین راستا.

 

 

از هر زبان-شماره یکم

 

برای شماره ی نخست، شاعر دیگری انتخاب شده بود. نزار قبانی ، گزینه ی این ستون نبود. قبانی به عنوان شاعر اهل بیت شناخته شده نیست. او یک عاشقانه سرای تمام عیار است. او را شاعر زن لقب داده اند. جز در چند شعر معدود ،آن هم به صورت نمادین و گذرا، از اهل بیت علیهم السلام یادی نکرده است. یعنی درصد اشارات او به اهل بیت در اشعارش، رقم ناچیزی ست. دلیل انتخاب او به عنوان اولین شاعر این ستون، تنها و تنها یکی از قصاید درخشان اوست که در ادامه خواهیم خواند.

 

 

نزار قبانی کیست؟

 

نزار توفیق قبانی متولد سوریه است.اول فروردین یکهزار و سیصد و دوی هجری شمسی،منطقه ی شاغوریه ی دمشق؛ و البته در خانواده ای سنی مذهب. وقتی نوجوانی 16 ساله بود شعر گفتن را شروع کرد و تا دهم اردیبهشت 1377 شمسی که در لندن درگذشت از سرودن دست برنداشت. در دانشگاه دمشق ، رشته ی حقوق خواند و بعد از آن تا سالهای زیادی در کسوت سفیر و دیپلمات در وزارت خارجه سوریه مشغول بود. در این پنجاه و یک سال شاعری، 35 مجموعه ی شعر منتشر کرد که مضمون بیشتر آنها عاشقانه و اندکی هم با درونمایه ی سیاسی ست.

 

 

پاسخ ادیبانه ی قبانیِ سنی مذهب به مخالفان فلسفه ی عزاداری

 

قبانی سنی مذهب است. وجهه و صبغه ی مذهبی و دینی هم ندارد. با این حال وقتی از سیدالشهدا علیه السلام حرف می زند می توان ارادتش را به ایشان به راحتی فهمید. او در یکی از قصایدش اشک و گریه بر امام حسین را مایه عزت و سربلندی خود می داند و با افتخار فریاد می کند که عشق حسین «دیوانه» اش کرده است. در شرایطی که برخی دوستان شاعر- که از قضا شیعی مذهب نیز هستند و مضافاً اینکه شعر عاشورایی هم می گویند- اشک و گریه و نوحه سرایی بر اباعبدالله را زیر سوال می برند ، انتخاب نزار و شعر درخشانش برای نخستین شماره ی این ستون، ضروری بود. قصیده ی او را از مجموعه کامل اشعار سیاسی او با هم می خوانیم:

 

 

دیوانه ی حسینم؛ ما را مکن ملامت

 

سأل المخـالف حين انـهكـه العـجب *** هل للحـسين مع الروافـض من نسب

(شخصی مخالف امام حسین و عزاداری برای او بود) وقتی که غرور و گنده دماغی، خسته اش کرد پرسید: این شیعه ها مگر با حسین نسبت قوم و خویشی دارند که

 

لا يـنـقضي ذكـر الحسين بثـغرهم *** وعلى امتداد الدهـر يُْوقِـدُ كاللَّـهب

که نام و یاد حسین از دهان شان نمی افتد و این نام همچنان در امتداد تاریخ و روزگار مثل زبانه ی آتش، روشن و پرحرارت است

 

وكـأنَّ لا أكَــلَ الزمـــانُ على دمٍ *** كدم الحـسين بـكـربلاء ولا شــرب

(این واقعه را چنان بزرگ و شلوغش کرده اند) که انگار تاریخ ، خونی را مثل خونی که از حسین در کربلا نوشید نچشیده است

 

أوَلَمْ يَـحِنْ كـفُّ البـكاء فــما عسى *** يُـبدي ويُـجدي والحسين قد احــتسب

آیا وقتش نرسیده که گریه را پایان دهند؟ به نظر می رسد حسین به همین مقدار گریه رضایت داده باشد

 

فأجـبـتـه ما للـحـسين وما لـــكم *** يا رائــدي نــدوات آلـيـة الطـرب

من پاسخ آن مخالف را اینگونه دادم که : ای پیشکسوتان محافل لهو و لعب! شما را چه به حسین؟

 

إن لم يـكن بين الحــسين وبـيـنـنـــا*** نـسبٌ فـيـكـفـيـنا الـرثاء له نــسب

درست است که ما با حسین نسبت خویشاوندی نداریم ولی همین سوگواری ما برای او برای منتسب شدن مان به آن حضرت کفایت می کند

 

والحـر لا يـنـسى الجـمــــيل وردِّه *** ولَـإنْ نـسى فـلـقــد أسـاء إلى الأدب

آدمی که جوانمرد و آزاده باشد رفتار زیبا و ضرورت تلافی آن را فراموش نمی کند. وگرنه ادب را زیر پا گذاشته است

 

يالائـمي حـب الحـسين أجــــــنـنا! *** واجــتاح أوديــة الضـــمائر واشرأبّْ

آهای ای کسی که من را سرزنش می کنی! (بگذار بی پرده بگویم) عشق حسین ما را دیوانه کرده؛ و (آبِ عشق او) از سر وجود و وجدان ما گذشته

 

فلـقد تـشـرَّب في النــخاع ولم يــزل *** سـريانه حتى تســـلَّـط في الـرُكــب

عشق حسین در مغز و نخاع ما (در فکر و عقل ما) نفوذ کرده و همچنان ریشه می دواند تا در زانو ها مستقر گردد (و روی پا بایستیم)

 

من مـثـله أحــيى الكـرامة حـيــنـما! *** مـاتت على أيــدي جــبابـرة الـعـرب

چه کسی مثل او توانست کرامت انسانی را احیا کند آنهنگام که به دست ستمگران عرب کشته شد؟

 

وأفـاق دنـيـاً طـأطـأت لـولاتــــها *** فــرقى لـذاك ونـال عــالية الـرتــب

چه کسی مثل او توانست مردم دنیا را که توسری خور حاکمان خود بودند از خواب بیدار کند؟ و در نتیجه به عالی ترین درجات نائل شود

 

و غــدى الصـمـود بإثـره مـتـحفزاً *** والـذل عن وهـج الحيـاة قد احتـجـب

مقاومت و ایستادگی از برکت حرکت او انگیزه پیدا کرد و جهش یافت. و ذلت در برابر روشنایی زندگی، پنهان گردید

 

أما الـبـكاء فــذاك مــصـدر عـزنا *** وبه نـواسـيـهـم ليـوم الـمنـقـلـب

و اما مسئله ی گریه؛ گریستن بر حسین، منبع و خاستگاه عزتمندی ماست. ما با همین گریه تا روز قیامت با خاندان او همدردی می کنیم

 

نـبـكي على الــرأس المـــرتـل آيـة *** والــرمح مـنـبـره وذاك هو العـجـب

بله؛ گریه می کنیم. بر آن سری که بر بلندای منبر نیزه، قرآن تلاوت می کرد و مایه ی تعجب همگان بود

 

نـبـكي على الثـغـر المـكـسـر ســنه *** نـبكي على الجـسـد السـليب الـمُنتهـب

گریه می کنیم بر دهانی که دندان هایش شکست؛ گریه می کنیم بر جنازه ای که مورد غارت و تاراج قرار گرفت

 

نـبـكي على خـدر الفــواطـم حــسرة *** وعـلى الـشـبـيـبة قـطـعـوا إربـاً إرب

گریه می کنیم، از روی حسرت و دریغ اشک میریزیم بر حال فاطمه های پرده نشین. و بر جوانانی که تکه تکه شدند

 

دع عنـك ذكــر الخـالـديـن وغـبـطهم *** كي لا تــكون لـنـار بـارئـهـم حــطب

ای شخص مخالف! لطفا افاضه کردن(!) در مورد این انسان های جاویدان را رها کن و به آنها رشک نورز. مبادا که به هیزم آتش خدا تبدیل شوی

محسن رضوانی