شرح زیارت امین الله - جلسه اول - استاد سیدرضا جعفری

  • 1392/01/31
  • 48

بسمه تعالی

مقدمه:

اُفوض امری الی الله ان الله بصیر بالعباد.  قرار شده است که در این جلسات اگر خدای سبحان بخواهد در مورد زیارت امین الله مطالبی عرض  شود. انتخاب زیارت امین الله برای این متن، به چند جهت بود:

  • جهت اولش ایجاز این زیارت است که متن آن متن موجزی است و نسبت به زیارت  نامه های دیگر شاید زود تر به نتیجه برسیم.
  • جهت دومش جمعیت مضمونی  است که در حین ایجاز، در این زیارت هست و این جمعیت مضمون، همراه با ایجازی که متن زیارت نامه دارد ، مناسب با منظور و مقصود از این جلسات است. ضرورت چنین جلسه ای با روشن شدن چند نکته شاید برای ذهن حاصل بشود.

ضرورت انتخاب زیارت امین الله برای جلسات شعرای اهل بیت علیهم السلام

 جریان ادبی بعد از انقلاب، دارای دو خصوصیت است که اگر کسی با اشعار اهل بیت (علیهم السلام ) که بعد از انقلاب متولد شدند سروکار داشته باشد؛ به راحتی این دو خصوصیت را متوجه می شود:

 1- کثرت اشعار و کثرت شاعر 2- به تناسب کثرت شعر و شاعر ، ضعف و قِلت مضمون است.

 این ضعف و قِلّت مضمون، هم در باب مدیحه، هم در باب مرثیه قابل توجه است . این که عرض می کنیم قلت مضمون، به تناسب کثرت شعر و شاعر عرض می کنیم. یعنی باید با تولید هر غزلی، به تعداد ابیات غزل ها، مضمون بِکر و نو داشته باشیم ولی اینچنین نیست. خصوصا اگر کسی به اشعار این 5 سال گذشته توجه و دقتی کند متوجه می شود که تقلید مضمون (که سابقاً  سرقت ادبی گفته می شد) یا برداشت مضمون از یکدیگر؛ در بین شاعرانی که در مورد اهل بیت علیهم السلام شعر می گویند؛ خیلی زیاد است.  یک مضمون را از دیوانی یا کتابی یا از لسان ذاکری می گیرند و همان مضمون را با عوض کردند دو یا سه کلمه یا یک ترکیب همان را ادامه می دهند. پس به فراخور کثرت شعر و شاعر، مضمون دیده نمی شود. ضعف مضمون به این جهت است. یعنی ضعف مضمون در مقام اثبات است نه در مقام ثبوت. در مقام ثبوت همان بیت صائب ، بسیار بیت بلندی است که:

                      یک عمر می توان سخن از  زلف یار گفت                     در بند این مباش که مضمون نمانده است

منتهی این را صائب می گوید. او می تواند یک عمر سخن از زلف یار بگوید. برای او مضمون کم نیست چون شاعر هندی است. اصلا شاعر هندی با مضمون زندگی می کند بیش از اینکه با تشبیه و مجاز زندگی کند و شاعر اصفهانی هم همچنین. اینها با مضمون زنده اند. از هر کلمه ای یک مضمون می سازند شاهدش هم، همان غزلهای متعدد خود صائب است که با ردیف صبح ، شب ، شمع ، غزلهایی دارد مثلا  5 و 6 بیت با ردیف واحد ، اما هیچ  یک از این ابیات به یکدیگر ناظر نبودند. یعنی هر کدام دارند یک مضمون نو و بِکری را ارائه می دهند و انقدر این بکارت و نویی مضمون در شاعران هندی مثل صائب و بیدل زیاد است که شعر هندی را متهم کردند که محور عمودی ندارد. مثلا مثل شعر عراقی و خراسانی نیست که وقتی از اول تا آخرش می خوانی متوجه می شوی که دارد می نالد و همه ی ابیات هم این ناله را به یکدیگر تحویل می دهند. بیت اول به بیت دوم. و بیت دوم به بیت سوم به شکل دیگری تحویل می دهند. ولی در شعر هندی این طور نیست. در شعر هندی گویا شاعر اصلا  قصد ندارد که ابیات، یکدیگر را به یک نحو عامه پسندی تحویل بگیرند. شعر هندی ( اینکه عرض کردم شعر هندی بین المعقوقتین است یعنی بین پرانتز بحث کردیم واگرنه بحث اصلی ما این نیست).

در بین شاعران اهل بیت( علیهم السلام )  و شعر اهل بیت ( علیهم السلام ) به تناسب کثرت شاعر و شعرهایی که گفته شده است مضمون وجود ندارد و این یک  ضعف محسوب می شود. جهت این قلت مضمون، متعدد است.

علل قلت مضمون:

قِسم اول  بر میگردد به اخلاق شاعری. که هرکسی به خودش شاید سختی  ندهد که یک شبانه روز ، درمورد یک مصرع فکر کند و بعضی از نفوس هم هستند که اگر یک ماه هم  فکر کند نتیجه ی فکرش میشود یک مضمون کاملا عادی . یعنی این طور نیست که هر که بیشتر فکر کرد مضمون عالی تر هم داشته باشد.

 قِسم دوم یعنی (قِلَّت مضمون)قابل جبران است. آن چیزی که می تواند قلت مضمون را مرتفع کند و غیر از اخلاق شخصی هر شاعر است؛ سرکار داشتن با متونی است که در آن متون اوصاف اهل بیت( علیهم السلام )  آمده است و این اوصاف برای اهل بیتی آمده که وقتی که متولد شدند هم دارای این اوصاف بودند . حتی  اگر مثل حضرت جواد سلام الله علیه چند صباحی بعد از تولد به امامت رسیده است یا مثل حضرت حجت سلام الله علیه که چند صباحی بعد از تولد به امامت رسیدند. اهل بیتی که وقتی به امامت که رسیدند همین اوصاف را داشتند. اگر امام صامت بودند همین اوصاف را داشتند؛ اگر امام ناطق بودند همین اوصاف را داشتند، اگر خندیدند با این اوصاف خندیدند، اگر گریه کردند با این اوصاف. اگرجنگیدند با این اوصاف و اگر به شهادت هم رسیدند با همین اوصاف است. یعنی اوصاف حضرات آل الله علیهم السلام یک بخشی از زندگی ایشان نیست که بگوئیم آل الله علیهم السلام دو بخش وصف دارند. یک سری اوصافی که برای زندگی عادی ایشان است و یک سری برای شهادتشان است اینطور نیست. به نظر می آید اگر کسی با اوصاف آل الله علیهم السلام آشنا بشود و سر وکار مستمر با این امور داشته باشد ، این آشنایی؛ هم در مدیحه و هم در مرثیه گفتن به کارمان می آید .حال نمی خواهیم بگوئیم که اگر کسی بخواهد دم از اوصاف اولیاء بزند لزوماً نتیجه اش باید یک مصمت مربعی بشود که مرحوم فؤاد کرمانی در(شمع جمع) گفته است و حتماً باید با آن لسان از آب در بیاید، اینطور نیست. فؤاد کرمانی یک طبیعتی و یک ذوق و سلیقه ای داشته و یک قدرت و قوتی در حدّ خودش داشته و همچنین علمی هم داشته ( ایشان ملا بود در حدّ خودش. البته یک مدتی در زمان رضا خان لباسش را کنار گذاشت در آن زمان  بعضی از اهل علم، لباسهایشان را کنار گذاشته بودند ولی فؤاد کرمانی دوباره لباسش را پوشید) طبع او اینطور بود و قرار نیست که هر کس که می خواهد مدیحه بگوید مثلا بشود نَیّر تبریزی، یا فؤاد کرمانی،اینطور نیست. اما این یک اصلی است که اگر کسی بخواهد کسی را مدح کند؛ یا در عزای کسی بخواهد او را تسلی بدهد؛ به هر حال باید او را بشناسد .

ما چطور میتوانیم آل الله را بشناسیم در حدی که بتوانیم اوصافشان را بیان کنیم ؟

این دغدغه و این نیاز اینجا معلوم می شود که عرض شد طبق آن جهات مختلف؛ بنظر می آید که زیارت امین الله، زیارتی باشد که کمک کننده  شاعر و شعر باشد. هم در رفعت خود شاعر و هم به تبعش رفعت شعر او. این خیلی مهم است که ما وقتی صبح بیدار می شویم مثلا به امام مظلوم سلام می دهیم  و وقتی به خواب هم می رویم با امام مظلوم صحبت می کنیم و می خوابیم. طبیعی است که اگر شاعر موضوع زندگی اش این مطلب بشود ؛ وقتی هم که بخواهد شعر بگوید برای امام مظلوم شعر می گوید نه برای امامی که جنگاور هم بوده است. این مطلب را می شود تجربه کرد. مثلا اگر یک مدتی یک سری از اوصاف آل الله علیهم السلام را  با خودمان تکرار کنیم؛ ناخودآگاه  خواهیم دید که این اوصاف خود را یک جایی در شعر مان نشان می دهد حتی در حد یک کلمه ، یا یک ترکیب ،یک مصرع، ممکن است در 10 غزل که شاعر در شش ماه می گوید یک مصرعش بشود آن ذهنیتی که  با آن سر و کار دارد.

 آل الله علیهم السلام  در مقام مدیحه ،همان حقیقتی هستند که در مقام مرثیه هستند.اصلا تفاوتی نمی کنند.  سید الشهدا سلام الله علیه فرقی نمی کند که مثلا سرش روی خاک باشد و ملعونی بر سینه  ی آن بزرگوار نشسته باشد، ایشان اینجا همان عظمت را دارد که وقتی در مقام خطبه خواندن است یا وقتی در مقام جنگاوری و هیجا آن عظمت از ایشان اظهار می شود. این نحوه تفکر و تصور اگر در انسان یک ریشه ای بگیرد، کمک کار انسان است برای رفعت مضمون. و شعر آل الله( علیهم السلام )  از این نکته که عرض شد مقداری فاصله می گیرد. ذهن، هر قدر فعال تر باشد و جَوَلان داشته باشد ناخودآگاه بیشتر از خود، تصویر ارائه می دهد. حتما تجربه کردید که وقتی یک بیت شعری می گویید شاید 5 بیت دیگر کنارش شعر بگوئید که آنها را برای غزلهای دیگرتان کنار بگذارید.

اگر این رفعت مضمون، دغدغه ی شاعر باشد و دست مایه ی آ ن را هم دارا باشد این حتما در شعر آل الله ( علیهم السلام ) جلوه گر شود.  بعضی ها دغدغه دارند که مضمون رفیع بگویند هم در مقام مرثیه هم در مدیحه؛ اما چون دستمایه ندارند حرفهایی می زنند که بعدها مورد تمسخر هم قرار می گیرند  و یا یک حرف بی سند محسوب میشود یا یک جعل تاریخی می شود با اینکه شاعر چنین قصدی نداشته. دغدغه داشته است که حرفی بزند که در شأن این امام خاص است و خواسته است که یک بلند مرتبگی را  ابراز کند. چون دستمایه آن را ندارد خود به خود به وَهن منجر می شود.  در بین  اشعار آئینی  این نکته را انسان خیلی راحت متوجه میشود که شاعر خواسته یک رفعتی را در مورد یکی از آل الله علیهم السلام بیان کند اما چون دستمایه نداشته است، این  مطلب، دست آویز جماعتی شده  که اصلا  از شعر آئینی خوششان نمی آید. آنها اصلا شعر آئینی ( شعر اهل بیت)را شعر نمی دانند می گویند روایت است و مثالشلان می شود یک بیت شعر که بدون دستمایه گفته شده است.  شعرای عراقی و خراسانی شعر را جوششی می دانند و میگویند شعر، فراقیه است . آنها قائلند که شعر یا تغزل است یا فراقیه. یعنی یا در مقام  فراق است و دارد می نالد یا در مقام وصل رسیده و دارد عیش و نوش میکند. آنها می گویند وقتی که در فراق هستی؛ فراق، تو را به شاعری وادار میکند و وقتی در وصال هستی، لب و بوس و کنار، تو را به شعر وا می دارد. ولی وقتی  در مقام روایت یک قصه ی تاریخی هستی تو دیگر شاعر نیستی. چون در قصه ی تاریخی معلوم است که میخواهی چه پرده ای را بگویی. اینها شعر نبودن شعر اهل بیت را دستاویز خود قرار می دهند( با اشاره به اشعار ضعیف و بدون دستمایه)و آن دغدغه ی شریف؛ چون بدون دستمایه است؛ می شود  دستاویز یک  عده خبیث و پَست، کسانی که اصلا سر و سرّی با اینطور  امور ندارد و همین می شود که امروزه می بینیم.یعنی یک مَلقَمه ای درست می شود که گاهی اوقات شعر هایی خوانده یا شنیده می شود که انسان اگر بگوید که این غلط است؛ در ذوق شاعرش می خورد چون بالاخره زحمت کشیده است و اگر بگوییم درست است نمی شود تصحیح کرد چون صحیح نیست. یک عده ای هم پیدا می شوند که اینها هم دغدغه دارند که یک وقت، یک وهمی به اهل بیت علیهم السلام نشود و لذا می گویند فلان شخص به خاطر فلان شعرش  کافر است. یک بیت را وسط میگذارند و دور آن بیت، یک حلقه ای درست میکنند که میشود طناب دار شاعرش. و هر کس را بخاطر یک بیت یا یک مصرع بدون دستمایه اش زیر سؤال می برند و بعضی ابیات را توهین به آل الله می دانند.  یک عده هم از خودی ها و  دوستان اینطور برخورد می کنند و همه ی اینها به خاطر این است یک کسی قصد داشت یک حرف خوب را بیان کند اما بلد نبود چطور این حرف خوب را بیان کند و پیش عده ای مضحکه می شود .  تنها راهش این است. یک بخشش را عرض کردیم دست دیگران نیست  یعنی اخلاق شخصی است ولی آن بخش دومش که اخلاق شخصی نیست یک راه جبران دارد و آن توجه به متون اصیل و نابی است که درمورد حضرات آل الله؛ فارق از مدیحه و مرثیه سخن گفتند. چون فارق از مدیحه و مرثیه است و وصف ذات را گفته است؛ در وقت شاد ی هم این وصف به درد می خورد، در وقت مرثیه هم این وصف به درد می خورد . بستگی به ذوق و قوت شاعر دارد که چگونه مثلا (مَمسُوسٌ فی ذاتِ الله) را درمدیحه بیاورد و چگونه همین جمله را که در مورد امیرالمؤمنین سلام الله علیه است را در مرثیه هم استفاده کنند. این دیگر به قوت شاعر بستگی دارد. واگرنه این عبارت  ناظر به طرفین است یعنی جمع میکند این عبارت طرفین را ، یعنی نمی گوید این عبارت به درد مرثیه نمی خورد . این عبارت منصرف در مدیحه و مرثیه نیست.  این خلاصه ای از ضرورت این جلسه امین الله بود.  البته این جلسه منحصر نیست اینطور نیست که بگوییم  اینجا یک جلسه ای است و فقط هم  همینجا یک چنین  جلسه ای هست ، شاید جلسات دیگر هم باشد.  این جلسه بهانه است برای اینکه متن زیارت امین الله به عنوان یک زیارتی که موجز است و عمیق و زیارتی است  که در باب همه ی آل الله  علیهم السلام قابل خواندن است.  از حضرت باقر سلام الله علیه روایت رسیده که این زیارت  را غیر از امیرالمومنینسلام الله علیه در مورد هر یک از  اهل بیت علیهم السلام  هم می شود  خواند و به کار می آید.

 این چند نکته که عرض شد  بخاطر ضرورت این جلسه بود . به نظر رسید  که یک چنین جلسه ای برای جمعی که با شعر آشنا هستند ضروری است و چنین جلسه ای  برای چنین جمعی، تا جایی که ما خبر داریم اینچنین در دسترس اهل شعر نیست.  این جلسه به این جهت تشکیل شد  چون شاید این سوال پیش بیاید  که مجمع شعرای اهل بیت علیهم السلام چه ربطی دارد با شرح زیارت امین الله؟ این ربط خیلی محکمی دارد  چون شاعر اهل بیت علیهم السلام اگر با متون مشهور، که در وصف  آل الله علیهم السلام است سر و کار نداشته باشد ؛واقعا انسان نمی داند که چنین شخصی چه شعری می خواهد بگوید.  شاعر اگر از متون بهره نداشته باشد مجبور است برود سراغ تصاویر مثلا درخت و پروانه.  که در استفاده از این تصاویر  هم  باز ما نیاز به یک مبنایی داریم که چطور از آن استفاده کنیم.  مثلا آیا می شود حضرت آل الله علیهم السلام را مثل پروانه فرض کرد ؟ یا مثل زنبور تشبیه کرد؟ مثلا می خواهیم رابطه ی محبت دو نفر از ائمه را به یکدیگر بیا ن کنیم که دیگری عاشق آن یکی است. آیا می شود آنها را به پروانه و شمع تشبیه کرد؟ اگر تشبیه کنیم ممکن است یکی بگوید که شمع که موجب سوختن و خاکستر شدن پروانه است! حُب این امام به امام  دیگر، یا نسبت این امام به آن امام دیگر، اگر تشبهش مثل پروانه و شمع باشد یعنی اینکه یکی از این دو باید بماند و آنیکی که پروانه باشد خودش را آنقدر به شمع می زند تا می میرد.این چه تشبیهی است که آخر آن به چیز دیگری ختم می شود؟! یا مثل پروانه و گل . غرض این است که اگر ما بخواهیم دنبال تشبیه هم برویم؛ برای استفاده از تشبیه و کلمات، به مبنا نیاز داریم و آن مبنا را نمی شود یک قائده فرض کرد که جلوی انسان است و وقتی می خواهد بیتی بگوید سریع رجوع به آن بکند که مثلا طبق قائده 34 می گوید فلان. خیر اینطور نیست. لازمه اش این است که یک کیفیت روحی در انسان ایجاد بشود، که آن کیفیت روحی، بدون اینکه خود شاعر توجه داشته باشد او را هدایت کند به اینکه  از چه چیزی برای چه چیزی استفاده کند. یعنی یک نفس نا خودآگاهی است که شاعر نیاز دارد. طبع شعر با این جور در نمی آید که مثلا شاعر یک سری اوصاف را مثل قافیه روبروی خود قرار بدهد؛ بعد موقع گفتن شعر، یک بار به این اوصاف نگاه کند و بعد بنشیند و فکری به شعرش بکند . چنین چیزی تقریباً شدنی نیست.

نتیجه ی سر وکار داشتن با اوصاف آل الله علیهم السلام ؛ به مقداری که این اوصاف در نفس انسان، آن رفعت عالی را اثر بگذارند؛ به درد شاعر می خورد. این جلسه نیز بیشتر این کار را می کند. این بعنوان مقدمه بود. که انشاءالله از جلسات آتی به خود متن می پردازیم.والسلام علیکم.