قصیده ی دعبل خزاعی
دعبل از دیار فارس:
دعبل بن علی بن رزین الخزاعی الأزدی در سال ۱۴۸ هـ.ق در کوفه متولد گردید و بعد از دوران کودکی در ابتدای نوجوانی به بغداد رفت و مسلم بن ولید را در آنجا ملاقات نمود و شعر و شاعری را بواسطه او آغاز نمود. او از خاندان طاهر ذوالیمینین و ایرانی بود. در ابتدای کار به دربار هارون الرشید خوانده شد و از جمله شعرای دربار گشت ولی اعتقاد به امامت و ولایت علویان او را از دربار بیرون آورد و در دفاع از مقام امامت و ولایت اهل بیت (علهیم السلام) به سرودن شعر و مرثیه پرداخت. تا جائی که خود می گوید: «لی خمسون سنه أحمل خبشتی علی کتفی، أدور علی من یصلبنی علیها فما أجد من یفعل ذلک»، من پنجاه سال است که چوبه دار خود را بر دوش می کشم تا کسی مرا با آن به دار آویزد ولی کسی را نمی یابم (۱).(وفیات الاعیان ج۲، ص ۲۶۶)
قصیده جاویدان دعبل:
این قصیده که به تائیه دعبل یا «مدارس آیات» مشهور است یکی از شاهکارهای شعری او می باشد که در محضر امام رضا (علیه السلام) قرائت نمود. قاضی نورالله شوشتری در مجالس المؤمنین نیز احوال دعبل خزاعی را اورده و می گوید: «دعبل قصیده مدارس آیات را به نظم در آورد و قصد کرد که آن را به محضر علی بن موسی الرضا (علیه السلام) ببرد، پس به خراسان سفر نمود و قصیده را در محضر امام رضا (علیه السلام) قرائت نمود امام رضا (علیه السلام) به او فرمود: از این قصیده کسی را با خبر مکن و چون تو را امر کردم بخوان. دعبل که خود از شاعران و مداحان اهل بیت (علیهم السلام) بود در بین مردم و سران شهرت ویژه ای داشت و هنگامی که خبر رسیدن دعبل به مأمون رسید او را به سوی خویش فراخواند و از قصیده «مدارس آیات» سراغ گرفت. اما دعبل از اطلاع داشتن به آن انکار نمود، اما مأمون به خادم خویش فرمان داد که حضرت رضا (علیه السلام) را فراخواند چون حضرت تشریف آوردند. مأمون به عنوان گلایه به حضرت گفت از دعبل تقاضای خواندن قصیده مدارس آیات کردم اما او انکار کرد. در اینجا امام رضا (علیه السلام) به دعبل می فرمایند: ای دعبل بخوان آن قصیده را. پس دعبل شروع به خواندن قصیده نمود و پس از پایان قصیده مأمون بسیار تحسین نمود و جوایزی به او داد. آنچه که در تاریخ نقل است اینکه پس از پایان قصیده امام رضا (علیه السلام) ده هزار درهم به دعبل هدیه نمودند. اما دعبل که منتظر چیز دیگری بود به امام عرض کرد برای هدیه من یک پیراهن و برده از پیراهنی که به بدن شما برخورد داشته است به من عطا بنمایید تا هنگام مرگ و پس از آن بعنوان کفن خویش استفاده نمایم. آنچه در تاریخ آمده اینست که ذکاوت دعبل این بود که عرض کرد پیراهنی به من هدیه نمایید که با بدن شما تماس مستقیم داشته باشد که چنین پیراهنی برکت ویژه ای داراست.
امام به ایشان پیراهنی بخشیدند و تمام سکه هایی که به نام حضرت رضا (علیه السلام)ضرب شده و به درهم رضویه مشهور بود را نیز به وی هدیه نمودند و فرمودند که به زودی این به کارت می آید و مصون و محفوظ خواهی ماند. نقل است فضل بن سهل نیز که وزیر مأمون بود اسب راهواری به وی بخشید و دعبل از خراسان خارج گردید. در راه راهزنانی که ایشان حمله می کنند و تمام هدایا و اموال دعبل را غارت می کنند. یکی از راهزنان زیر لب برای خود زمزمه می نمود که «أری فیئهم فی غیرهم متقسما/و أیدیهم من فیئهم صفرات.» دعبل از او می پرسد این شعر که می خوانی از آن کیست؟
او می گوید: شاعر این قصیده بر هیچ کس پوشیده نیست، شاعر اهل بیت دعبل خزاعی.
در اینجا دعبل خود را معرفی می نماید و چون امر برایشان آشکار می گردد تمام اموال قافله را بر می گردانند و سخن امام رضا (علیه السلام) تحقق می یابد که به دعبل فرمود: این پیراهن تو را محفوظ می دارد.(۲)
پس از دعبل قصد قم نمود و به شهر قم که رسید خبر قصیده تائیه به آن شهر رسیده بود، چون به آنجا آمد او را بر منبر نشاندند و عرضه داشتند قصیده مدارس آیات را تلاوت کن. او نیز قصیده را برای آنان خواند و ایشان به او هدایایی بخشیدند و چون از جامه ی نزد دعبل آگاهی داشتند تقاضای خرید آنرا نمودند اما دعبل از فروش آن سرباز زد و از قم خارج شد. گروهی از جوانان خود رأی گرد او جمع شدند و تقاضای خرید جامه امام رضا (علیه السلام) را به هزار درهم نمودند اما او نپذیرفت. پس به ناچار پیراهن را به زور از وی گرفتند و ناله دعبل اثری ننهاد، در آخر مقداری از آن لباس را (آستین) به او دادند و هزار درهم بابت آن به وی بخشیدند. دعبل به سرزمین خود بازگشت در حالی که دزدان خانه وی را غارت نموده بودند و چیزی در بر نداشت تنها سکه هایی بود که امام به او بخشیده بود و فرموده بود که بزودی به آن نیاز پیدا می کنی.(۳ )
تأثیر شگرف:
قاضی نور الله در مجالس المؤمنین ج۲ قضیه راجع به شفا یافتن کنیز یا دختر دعبل بوسیله تکه ای از پیراهن امام رضا (علیه السلام) آورده است آن چنین است که جاریه دعبل به مرضی در چشم مبتلا گشت که طبیبان از علاج آن ناتوان شدند و بینایی وی از دست رفت در این زمان دعبل آن مقدار پارچه را طلب نمود و به چشمان دختر مالید و به برکت وجود امام رضا (علیه السلام) آن دختر بینا و سالم گشت و این تأثیر همان است که اهالی قم فهمیده بودند و به هزار درهم پیراهن امام رضا (علیه السلام) را خریداری نمودند.(۴ )
برای مطالعه بیشتر در احوال دعبل می توان به کتابهایی چون: مجالس المومنین، عیون أخبارالرضا، کشف الغمه، الأغانی ج۲۰ و معجم الدباء، تاریخ الادب العربی و… مراجعه نمود.
محتوای قصیده:
این قصیده بدلیل اینکه در حضور امام رضا (علیه السلام) خوانده شده است از ویژگی بارزتری برخوردار است و آن تأیید محتوای آن توسط ولی مطلق است. در زیر به بخشهائی از آن می پردازیم:
مدارس آیات خلت من تلاوه
و منزل وحی مقفر العرصات
لآل رسول الله بالخیف من منی
و بالرکن و التعریف و الجمرات(۵)
دیار عفاها جور کل منابذ
و لم تعف للأیام و السنوات
قفا نسأل الدار التی خف أهلها
متی عهدها بالصوم و الصلوات
و أین الالی شطت بهم غربه النوی
أفانین فی الآفاق مفترقات
هم أهل میراث النبی إذا إعتزوا
و هم خیر سادات و خیر حماه
قبور بکوفان و أخری بطیبه
و أخری بفخ نالها صلواتی
و قبر بأرض الجوزجان محله
و قبر بباخمرا لدی الغربات
و قبر ببغداد لنفس زکیه
تضمنها الرحمن فی الغرفات(*)
قصیده دعبل که به اینجا رسید امام رضا (علیه السلام) فرمود: آیا در اینجای قصیده دو بیت اضافه کنم تا تمام گردد، دعبل عرض کرد بفرمایید ای پسر رسول خدا.
امام (علیه السلام) فرمود:
و قبر بطوس یا لها من مصیبه
ألحت علی الأحشاء بالزفرات
الی الحشر حتی یبعث الله قائما
یفرج عنا الهم و الکربات(**)
دعبل عرض کرد: این قبری که در طوس است از کیست؟
امام فرمود: آن قبر من است.
فأما الممضات التی لست بالغا
مبالغها منی بکنه صفات
نفوس لدی النهرین من أرض کربلا
معرسهم فیها بشط فرات
فلولا الذی أرجوه فی الیوم أو غد
تقطع قلبی إثرهم حسرات
خروج إمام لا محاله خارج
یقوم علی اسم الله و البرکات
فیا نفس طیبی ثم یا نفس أبشری
فغیر بعید کل ما هو آت
فإنی من الرحمن أرجو بحبهم
حیاه لدی الفردوس غیر تبات(***)
ذکر کردیم که دعبل به خاطر اشعاری که در وصف امام معصوم و مظلومیت ایشان می سرود و در جامعه قرائت می نمود حرکت فرهنگی خاص و ویژه ای را در بلاد اسلامی در پی داشت و خلفای عباسی همواره در پی از بین بردن وی بودند. همانطور که خود می گفت من پنجاه سال است چوبه اعدامم را بردوشم حمل می کنم با این حال دعبل عمر وطلانی را سپری نمود و در سال ۲۴۶هـ.ق در سفرش به اهواز به شهادت رسید و قبر ایشان امروز در شوش در استان خوزستان می باشد. و دیوان اشعار او با همکاری دکتر محمد یوسف نجم و دکتر عبدالکریم اشتر جمع گردید و به چاپ رسید.
(*)
مدارس آیات الهی از تلاوت خالی شده است و محل وحی به بیابانی خالی تبدیل شده است. و آل رسول الله از خیف و منی و رکن و جمرات بیرون رفتند و این مکان از آل پیامبر خالی است.
دیاری که جور و ستم دشمن آن را از وجود امامان معصوم پاک کرده است و گذشت روزها و سالها نقشی در آن نداشته اند.
بایستید تا از خانه ای که اهل آن از آنجا رفته اند سؤال کنیم که چه زمانی بود روزگاری که دراین خانه نماز و روزه بر پا می شد.
کجا هستند آنهایی که دوری غربت آن ها را پراکنده کرد و مانند شاخه های درختان در زمین پراکنده گشتند. آنها (اهل بیت) میراث پیامبر بودند در نسب خویش و بهتر و برتر حامیان دین او بودند.
قبرهایی در کوفه و مدینه منوره و قبری در کربلا که درود و سلام من برایشان باشد.
قبری در جوزجان (اشاره به قبر عیسی بن زید بن علی) و قبری در باخمرا( قبر ابراهیم بن عبدالله بن الحسن بن علی) و قبری در بغداد (قبر امام موسی کاظم) که متعلق به نفس پاکی می باشد که خداوند آن را در خانه های رحمت در بهشت قرار دهد.
(**)
و قبری هم در طوس است که چه مصیبت بزرگی است که اعماق وجود انسان را می سوزاند. این قبرها همچنان بر قرارند تا اینکه خداوند قائم آل محمد (صلی الله علیه و آله) را ظاهر سازد، همان کسی که حزن و اندوه را از ما محو می کند.
(***)
اما مصائبی که من قادر نیستم آنها را ذکر کنم و وصفی از آن ذکر کنم بر افرادی نازل شدکه کنه آنها را نمی توان شناخت. افرادی که کنار فرات در کربلا فرود آمدند و کشته شدند…
پس اگر نبود آن کسی که من آرزو ظهورش را در امروز یا فردا دارم بواسطه این مصائب قلب من از شدت حسرت و حزن متلاشی می شد. اما ظهور امام مهدی (علیه السلام) یقینا تحقق می یابد که بر پا می خیزد و برکاتی را آشکار می کند.
پس ای نفس خوش باش و بشارت بده که وقت برای آن کس که خواهد آمد دیر نیست. و من از خداوند دوستی ایشان را می خواهم و سپس زندگی و حیاتی در فردوس نعیم که هیچ قطع و کاستی در آن راه ندارد.
پی نوشت :
۱- وفیات الأعیان، ج۲، ص ۲۶۶٫
۲- عیون اخبار الرضا، ج۲، ص ۲۶۳٫
۳- مجالس المومنین، ج۲، ص ۵۱۷٫
۴- همان، ج۲، ص ۵۱۹٫
۵- الادب الملتزم بحب اهل البیت ص ۸۵٫
۶- همان ص ۸۷٫
برگرفته ازسایت راسخون