بسم الله الرحمن الرحیم
------سید مهدی حسینی-------
مصادیق زیباشناسی در شعر هیئت
بخش دوم
*بیان موسیقایی
شامل دو وجه است:
- توجه به ظرایف خاص زبانی و موسیقایی به گونه ای که رعایت تناسب میان آن، قابلیت شعر را برای اجرا دوچندان کند. نکته ای که به « خوش خوانی و خوش لهجگی» تعبیر شده و از ویژگی های خاص شعر حافظ است.(1) بسیاری از اشعار ولایی با همین قید خوش-آوائی و خوشخوانی از یکدیگر متمایز می شوند.
- استفاده از عناصر موسیقی آفرین که بر مبنای اصل «تکرار» شکلها و فرمهای متفاوتی به اثر می بخشد؛ از جمله:
- واج آرائی( تکرار واج)
- رعایت اشتراک حروف (جناس، تضمین مزدوج، و...)
- تناظر موسیقائی( موازنه، ترصیع)
هم آه تو گشته بود بی پاسخ
هم درد تو گشته بود بی درمان ( غلامرضا سازگار)
- تکرار واژه
آن مشک تیر خورده به دندان چنان گرفت
انگار نیست زخمی و انگار هست دست
از رود و چشمه ناله روان شد که آب آب!
از سنگ و صخره ناله برآمد که دست، دست! (محمدسعید میرزائی/جرس فریاد می دارد، ص433 )
- تکرار مصراع
- تکرار بیت
باران بی شکیب غم از دیده تَرَش
تصویر مرده ای است جهان در برابرش
گاهی دلش مدینه و گاهی ست کربلا
یک چشم اشک و کاسه خون چشم دیگرش
وقت غروب جمعه رسیده ست و داغ دار
فانوس اشکِ روشنش و یاد مادرش
با خود مرور می کند از کوفه تا فدک
از خانه ای که شعله گرفتند بر درش
پشتِ درِ شکسته و میخ و... تنی کبود
داغی فراهم از گل زیبای پرپرش
با خود مرور می کند و بغض پشت بغض
وا می شود به شِکوه لبان معطرش
خورشید بی غروب جهان را که دیده ست
خاشاک و سنگ و چوب بریزند بر سرش
خورشید بی غروب جهان را که دیده ست
با تازیانه سرخ شود روی دخترش
خورشید بی غروب جهان را که دیده ست
غارت برند خیمه و انگشت و خنجرش
پامال اسب ها بشود تشنه و غریب
یا قطعه قطعه پرچم نی ها شود سرش
... خورشید در غروب فرو رفت و خیمه ای
می سوخت همچنان که «نی» و سوزِ دلبرش (مریم سقلاطونی )
در این شعر تکرار یک عبارت (با خود مرور می کند و...) و نیز یک مصراع( خورشید بی غروب جهان را که دیده ست ) کاملاً هدفمند و همراه با دلالت هنری است.
با دریغ باید گفت، در شعر شاعران جوان و هیئتی سرا به این عنصر مهم و تأثیرگذار چندان توجه نمی شود و نمونه های درخشان و قابل توجه از این شگرد بیانی وجود ندارد.
*بیان هنری وغیر مستقیم
شامل: بیان کنایی، کاربرد کنایات مردمی، مرثیه غیر مستقیم، بیان وصفی، بیان تجسمی ، بازسازی هنری
اولین ویژگی «بیان کنایی» این است که پوشیده و غیرمستقیم باشد. بیان کنایی مصداق های متفاوتی دارد و مهم ترین آن در شعر هیئت، کنایاتی ست که از زبان مردم گفته می شود. بطور مثال:
لک زد دلم برای عمو گفتنت، بگو
لک زد دلم چرا چه شده بی صدا شدی (حسن لطفی)
(کنایه از لک زدن دل و آرایه تکرار – بیان عاطفی و غیرمستقیم ایجاد کرده است.)
و یا:
این اشک ها به پای شما آتشم زدند
شکر خدا برای شما آتشم زدند( سیدحمید برقعی)
(کنایه آتش زدن)
ویا
راستی هست به یاد دم چادر گفتی
دختر من به تو چادر چقدر می آید(محمد سهرابی)
(کنایه ای عامیانه و کاملاً مردمی)
و یا
خدا گواست که زهرا به مرگ رو انداخت
ولی به سینه او مرگ دست رد می زد(رضا جعفری)
کنایه باعث ارزش و والایی شعر است البته برخی مخالف این نظرند بویژه در «مرثیه کنائی». گفتنی ست، وظیفه شعر گزارش نیست. مرثیه مستقیم یک نوع گزارش است و این از ساحت شعر به دور است که شاعر یک موضوع تاریخی را به یک نقل ساده و روان و بدون هیچ یک از لایه های شعری مطرح کند. وقتی قرار است شعری گفته شود، باید با نگاه و کشف تازه باشد و حداقل یکی از لایه های هنری را داشته باشد. هریک از آرایه ها به گونه ای زبان را به بیان کنایی منجر خواهد کرد که می تواند بیان وصفی، تصویری و... باشد.
این بیت به ظاهر هیچ آرایه ادبی ندارد:
قاری من چرا نمی خوانی
چه به روز لب تو آوردند(علی اکبر لطیفیان)
بیان، مستقیم نیست وسوالی را مطرح می کند که در حقیقت همان «تداعی معانی» را در ذهن ایجاد می کند و دیگر نیازی به بازکردن مفهوم نیست. بیان کنایی لزوماً به معنی استفاده از آرایه کنایه نیست. هرچه بیان کلنجار در ذهن مخاطب ایجاد کند ارزش اثر پدید آمده بیشتر است.
بخش زیادی از شعرها به جای ایجاد کلنجار، با هدف گریاندن سروده می شود. نباید در شعر هدف صرفا گریاندن مخاطب باشد بلکه می بایست کلنجاری در شعر ایجاد نمود تا گریه نتیجه این امر گردد. در این صورت روضه در ذهن ماندگارتر خواهد بود.
از نمونه های دیگر بیان کنایی، «بیان وصفی» ست که در حقیقت یک پله بالاتر از مثال قبل است:
بادها عطر خوش سیب تنش را بردند
سوختند و خبر سوختنش را بردند(رضا جعفری)
در «وصف» با عناصری روبرو هستیم که به شعر فضا می دهد مثل واژه "بردند" یا بعضی از واژه هایی که یکی از حواس پنجگانه را در ذهن مجسم می کنند. مثلا سیب تنش که شکل یا رنگ را در ذهن تصویر می کند. این عناصر از قبیل قیدها، ابعاد جغرافیایی، فعل های حرکتی و ..عناصر وصف را در شعر نمود می دهند و شعر را برجسته می کنند.
پله بالاتر از آن «بیان تجسمی» ست. یعنی شاعر تصرفی در حقیقت ماجراکرده، کاری می کند که مخاطب دقیقاً تصویری را که او تصویر کرده، در ذهن خود مجسم می کند.
امشب شب مبارک قدر است و من تورا
بر روی دست خویش چو قرآن گرفته ام(غلامرضا سازگار)
(تصویر لحظه ای که حضرت رقیه (س) سر پدر را به روی دست گرفته است، بازآفریده ذهن شاعراست)
و یا:
این لاله ای که بر سر مویش گره زدند
سوغات کوفه است به جای گل سر است (علی اکبرلطیفیان)
این بیت ، از نمونه های مرثیه کنایی ست که رنگ تصویر نیز گرفته است.
بهترین نمونه های بیان کنایی و بیان هنری نمونه ای است که برسد به یک بازسازی هنری یعنی نه گزارش باشد و نه فقط وصف یک ماجرا باشد و نه فقط تصویر آن.
عبارتی را در نقدها بکار می بریم به نام "پیوند عینیت و ذهنیت" یعنی در عین حال که یک تصویر عینی از کربلا یا از هر حادثه ای آورده می شود، یک تصویر و یک واقعیت ذهنی هم برای مخاطب ساخته می شود.
ذوالجناح دادخواهی بی سوار و بی لگام
در بیابان ها رها می ماند اگر زینب نبود (فرید اصفهانی)
هم تصویر از برگشتن ذوالجناح ترسیم کرده است و هم می گوید این دادخواهی و انتقام خون امام حسین ع در حقیقت بدون حضرت زینب (س) تداوم پیدا نمی کرد. اما با تصویر بازگشت ذوالجناح ترسیم شده است که یک نوع بازسازی هنری است.
پایان قسمت دوم